خوابم نمی بره دلواپس توام
با این که بی کسم تنها کس تو ام
خوابم نمی بره از دستت دلهره
چشمای خیس من باز از تو دلخوره
خوابم نمی بره جای تو خالیه
میپرسم ا زخودم باز این چه حالیه
انگار این اتاق دلواپس منه
احساس میکنم نبضم نمی زنه
مثل قایقی خسته تودریا مثل دیدن تو توی رویا
مثل تیک تیک خسته ساعت مثل قصه تلخ صداقت
مثل شب مثل گل توی گلدون مثل تصویر ماه توی بارون
مثل گریه ی تلخ دیوونه دیگه چیزی ازم نمی مونه
مثل لحظه بارونو پاییز مثل چشمای خسته لبریز
مثل اشکای ریخته رو گونه دیگه چیزی ازم نمیمونه
مثل بارونو ابر بهاره مثل لحظه خواب ستاره
تورو دوســــــــــــــــــــــــــت دارم
مثل خاطره های پریده دو نگاه بهم نرسیده
مثل شاعرو عشقو رفاقت مثل حس غریب نجابت
مثل پرسه و گریو خوندن همه خاطرهاتو سوزوندن
مثل اشکای خواب شبونه دیگه چیزی ازم نمیمونه
مثل لحظه بارونو پاییز مثل چشمای خسته لبریز
مثل اشکای ریخته رو گونه دیگه چیزی ازم نمیمونه
مثل بارونو ابر بهاره مثل لحظه خواب ستاره
تورو دوســــــــــــــــــــــــــت دارم تورو دوستت دارم ...................
بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد
یا آن که گدایی محبت شده باشد
خودبینی و خودخواهی اگر معنی عشق است،
بگذار که آیینه نفرت شده باشد!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
روزهاست از سقف لحظه هایم یاد تو می چکد ، اگر باران بند بیاید از این خانه می روم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
کف بيني نکن! دستي که به سويت دراز شده ...طالعش تويي!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺗﮑﺮﺍﺭﺵ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ
ﭘﺨﺶ ﺯﻧﺪﻩﯼﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮﺳﺖ
اگه نهایت دوست داشتن درقطره ی باران است من دریا را تقدیمت میكنم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
هزار گل تقديم به آينه شکسته اي که لبخند تور ار هزار بار تکرار مي کند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
فاصله ی بین بهشت و جهنـم ِ زندگی من تنها به اندازه ی فاصله ی بین بازوان توست در آغوش تو بودن یا نبودن !!!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
وقتی خسته ام
وقتی کلافم
وقتی دلتنگم
بشقاب ها را نمی شکنم
شیشه ها را نمی شکنم
غرورم را نمی شکنم
دلت را نمی شکنم
در این دل تنگی ها زورم به تنها چیزی که میرسد
این بغض لعنتی است ...که میشکنم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
از نقش های ستاره دلم درد میکند
از عشق چند باره دلم درد میکند
دار و ندار قلب من یک حس شیشه ایست
از هر چه سنگ خاره دلم درد میکند
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
چــه زیبــاست وقتـی میفهمـی
کسـی زیــر ایـن گنــبد کبــود
انتظــارت را میـکشـــــد
چــه شیــــــرین اســـــت
طعــم پیامکی کــه میگـــوید :
" کجایـی" .....؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
من که نباشم دنیا یک "من"کم دارد
تو که نباشی من یک "دنیا" کم دارم...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
حقیقت دارد که من می توانم
با شعرهای تو
با باران مشاعره کنم
و بند نیایم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شیرینم تـقصـیر تـــو نیـست ...
حـتمـاً اشـتبـاه از متـصـدی ِ آرزوهـا بـوده
کـه تـو نصـیب دیــــــگری شـدی ...!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
دردناک تر از همه چیز اینه که وقتی به ادم خیانت میکنند ادم از خودش بیشتر بدش میاد تا طرف
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بـــــه چــــه میـــخنــــــــدی تـــــو ؟
بــــه نـگـاهـــــم کــــه مـسـتـــــــانــــه تـــو را بــاور کــــرد
یــا بـــه افـســـــــــونـگــــری چـشـــــمـانت
کــه مـــرا ســـوخت و خــاکـسـتـــــر کــــرد ؟
خـنــــده دار است ، بـخـنـــــــد !!
آدمی که منتظر است
هیچ نشانه ای ندارد
هیچ نشانه خاصی!!!
فقط با هر صدایی بر می گردد....
وقتی دو عاشق از هم جدا میشن ...
دیگه نمی تونن مثل قبل دوست باشن....
چون به قلب همدیگه زخم زدن...
نمی تونن دشمن همدیگه باشن...
چون زمانی عاشق بودن...
تنها می تونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن....
مگر چندبار به دنیا آمده ایم...
که اینهمه می میریم؟؟؟؟؟؟
دلم یک دنیا تنهایی می خواهد
با یک عالمه تو
وتمام گوشه کنارهای آغوشت...
دخترک برگشت
چه بزرگ شده بود
پرسیدم پس کبریتهایت کو؟
پوزخندی زد...
گونه اش آتش بود ، سرخ، زرد...
..............
گفتم می خواهم امشب با کبریتهای تو این سرزمین را به آتش بکشم
دخترک نگاهی انداخت ،تنم لرزید..
گفت : کبریتهایم را نخریدند
سالهاست تن می فروشم......
خدا را دوست بدار...
حداقلش این است که یکی را دوست داری که روزی به او می رسی....
حواسم را هر کجا پرت می کنم باز کنار تو می افتد....
در نانوایی هم صف " یک دانه " ای ها جداست... از جذام هم بدتر است "تنهایی"...
تو آنجا....من اینجا....همه راست می گفتند ، توکجا من کجا....
دیر فهمیدم...
خیلی دیر....
"عزیزم"...
"گلم"...
"عشقم"...
تکیه کلامش بود....
دردهـایم نزدیـــک......
کدامین چشمه سمی شد که آب از آب می ترسد
و حتی ذهن ماهیگیر از آن قلاب می ترسد
گرفته دامن شب را سکوتی آنچنان مبهم
که اشک از چشم و چشم از پلک و
پلک از خواب و خواب از خواب می ترسد....
ببرم بخوابانمش!
لحاف را بکشم رویش!
دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم!
حتی برایش لالایی بخوانم ،
وسط گریه هایش بگویم :
غصه نخور خودم جان!
درست می شود ! درست می شود !
اگر هم نشد به جهنم...
تمام می شود...
بالاخره تمام می شود...!!!
وقتی عاشقش شدم که دیدم ….
هیچوقت دلمو نشکست ....
هیچوقت بهم نه نگفت…
همیشه در جواب بچه بازیهام …خندید و گفت:
عاشقه همین کاراتم....
مـــرا بــه اســم کــوچـ♥ـکــم کـه...
صــدا مــی زنــی!
لـحــن صـ♥ـدای تــو...
دوسـ♥ـتــ داشـتـ♥ـنــی تــریــن ..
صـدای عــالـ♥ـم اســتــ
با عشق روزمان شب میشود و با یاد هم شبهایمان را سر میکنیم...
همه جا با توام ، تو اینجا همیشه در قلبمی و
من آنجا باز هم به عشقت نفس میکشم...
وقتی دلم بهونه بودنتو میگیره
با شنــیدن هر صدایی اشکم درمیاد
چه بـرسه تـــو صدام کنی
دلم بهونه میگیره تو آغوشـــت گم بشم
و من با چشمایه خیس خودخواهانه آرزو میکنم
همیشـــه داشـــتنه روحـــــــــو جســـمتو
گاهی باید فاتحـــه خـــاطره ای رو خوند
وگر نه همون خـــاطره
فاتحـــه تو رو می خونه !
در و دیـوار اتــاقــمـ بــویِ خــون میــدهــد
مــن امشــب
تـمـامـ وابـستـگـے امـ
بــه تــو را
بــه تـیـغ کـشـیـده امـ!
چـه رســم ِ تلخــي سـت
تــــو ، بــي خـــبـر از مــن !
و
تمـــام ِ مـن ، درگـــير ِ تــو
مـحکــم باش
وقتی خیلی نرم شوی ؛
همه خـَمـَت می کنند !
حتی کسی که انتظار نداری ...
هیچ ماشینی به مقصدِ تو نمی رساندَم.
مسافرکِش ها هم فهمیده اند
خیالی بیشْ نبوده ای!
حرف میزنی اما تلخ
محبت می کنی ولی سرد
چه اجباری است دوست داشتن من!
دیر آمدی ...
یادم رفت عاشقت بودم !
جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت
چون رمیدن های آهو ناز کردن های او
دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت
کهنه ای بودم برای دست های این و آن
هرکسی مارا به نوعی دستمالی کرد و رفت
ابرهم در بارشش قصد فداکاری نداشت
عقده در دل داشت روی خاک خالی کردو رفت
پیرمرد همسایه آلزایمر دارد
دیروز زیادی شلوغش کرده بودند
او فقط فراموش کرده بود
...از خواب بیدار شود
دلتنگم
مثل مادر بی سوادی که
دلش هوای بچه اش را کرده
ولی بلد نیست شماره اش را بگیرد...
گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز
بی هیچ پولی برایش دانه می پاشم...
من می گریستم به اینکه حتی او هم
محبت مرا از سادگی ام می پندارد....
همسایه ام از گرسنگی مرد ، بستگانش در عزایش گوسفندها سر بریدند...
آقای 3000 میلیارد لااقل سهم این کودک را نمی بردی...
دستها را باز در شبهای سرد ها کنید ای کودکان دوره گرد
نازنین
ورشکست شدن کدامین سرمایه دار
به اندازه ی بی سرمایه شدن تو دردناک است...
ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد
زنی در حال عبور اورا دید
اورا به داخل فروشگاه برد و برایش لباس و کفش خرید
و گفت مواظب خودت باش
کودک پرسید : ببخشید خانم شما خدا هستید؟؟؟
زن لبخند زد و پاسخ داد: نه من فقط یکی از بنده های خدا هستم
کودک گفت : می دانستم با او نسبتی داری....
انسانهای بزرگ دو دل دارند
دلی که درد می کشد و پنهان است
و دلی که می خندد و آشکار است....
قند خون مادر بالاست
اما دلش همیشه شور می زند برای ما
اشکهای مادر...مروارید شده است در صدف چشمانش
دکترها اسمش را گذاشته اند آب مروارید
حرف ها دارد چشمان مادر... گویی زیر نویس فارسی دارد
دستانش را نوازش می کنم
داستانی دارد دستانش
ادعای عشق می کنیم و فراموش کرده ایم رنگ چشم های مادرمان را....
گفتم : سلام!
معصومانه گفت : می مانی؟
گفتم : تو چطور؟
محکم گفت : هميشه می مانم!
گفتم : می مانم.
روزها گذشت. روزی عزم رفتن کرد.
گفتم: تو که گفته بودی می مانی؟!
گفت: نمی توانم! قول ماندن به ديگری داده ام .... بايد بروم!
مینویسم خاطرات با اشک و آهدرشبی تاریک وغمگین وسیاهمینویسم خاطرات ازروی درد
تابدانی دوریت بامن چه کرد...شگفتا!هر چه غوغاهای زمین در برابرم ساکت تر می شود
زمزمه ی ناشناسی از دوردست های درونم نزدیک تر می آید.
هرچه جهان بیشتر رنگ می بازد
سرزمین ناشناخته از دور پدیدارتر می گردد
و هرچه رنگ ها می میرند یک "نمی دانم که" در من رنگ می گیرد
و هرچه با زندگی بیگانه تر می شوم حیاتی درمن آشناتر می روید
چه سخت است توانستن در ندانستن !
رهایی برای آنکه آشیانی ندارد،
آزادی برای آنکه نمیداند چگونه باشد کشنده است!
اختیار مطلق برای کسی که نمی داند چه اختیار کند شکنجه آور است.
این چه سرگذشت غم انگیزی است در حیات آدمی!
بی تابی فرار از بند به سوی رهایی
و اضطراب نجات از رهایی
می خواستم زندگی کنم راهم را بستند٬
ستايش کردم گفتند خرافات است ٬
عاشق شدم گفتند دروغ است ٬
گريستم گفتند بهانه است ٬
خنديدم گفتند ديوانه است ٬
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست
ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست
مرا در اوج می خواهی؟ تماشا کن ، تماشا کن
دروغین بودم از دیروز مرا امروز حاشا کن
در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند
تو هم بگذر از این تنها
فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالی ، قلم خشکیده در دستم
گره افتاده در کارم
به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم؟
رفیقان یک به یک رفتند
مرا با خود رها کردند
همه خود درد من بودند ، گمان کردم که هم دردند
شگفتا از عزیزانی که هم آواز من بودند
به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند
گره افتاده در کارم
به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم؟
عشق مرا در نگاهت تيره و تار مكن ، اي مهربان
نور چشمانت را برايم خاموش مكن، اي مهربان
من سوخته ام از اين شرار عشق، تو مرا درياب
خرقه پوش از اين باران عشق شدم ،تو مرا درياب
قفل سنگين قلبت را برايم باز كن، اي نازنين
شعر سپيد عشقت را برايم آغاز كن، اي نازنين
مي خواهم تو را، در اين لحظه هاي سخت با من باش
مي گذارم نام تو را، در اين سينه ي سبز با من باش
تو آن ستاره ي درخشان در سينه ي عاشق مني ، ميداني
تو آن زورق غريب انديشه ي ذهن عاشق مني، ميداني
مي گريزم از افسون دبده ي پر مهرت، اي جانان من
مي شتابم به سوي ان قلب خفته ومهربانت، اي جانان من
مردم طعنه ها زدند و گفتند از اين عشق پر شرار من
زآن آتشي فكندند در اين قلب بي قرار و بي رياي من
بهر فريب آنان نام تو را هرگز بر زبان نياوردم دگر
مي ترسم از اين فريب جانسوز كه من تو را نيابم دگر
مي روم تا ساحل آرام عشق يابم تو را، شيرين جان
مي سرايم لحظه هاي عاشقي خوانم تو را،شيرين جان
ميروم بي شك در اين راه تو را مي بويم اي دلدار من
غم هجران تو را همراه خود مي سازم اي دلدار من
بی آرزو چه می کنی ای دوست؟
هوا که سرد میشه
باس هم دیگرو بغل کنیم
بریم زیر پتو ...
وگرنه هوا بیکار نیست
که سرد بشه............
رسم زندگی این است روزی کسی را دوست داری
و
روز بعد تنهایی
به همین سادگی او رفته است و همه چیز تمام شده
مثل یک مهمانی که به آخر می رسد و تو به حال خود رها می شوی
چرا غمگینی ؟
این رسم زندگیست پس تنها آوازبخوان.
سهم من از دوری تو چیزی جز دلتنگی به اندازه دریاها
،نگاهی تاریک همچون شب های بدون مهتاب
و
لحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرند نیست .پس ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا
در آغوشت عطرت را بو نمیکشم !
بوی تنت را به خاطر میسپارم ،
عطرت در جایی تکرار خواهد شد
ولی بوی تنت تکرار نخواهد شد!!!
هیچ کس تنهائیم را حس نکرد ، برکه طوفانیم را حس نکرد ،
او که سامان غزل هایم از اوست ، بی سر و سامانیم را حس نکرد . . .
ریتم ِ خنده هایت را دوست دارم
تو بین ِ تمام ِ ادم ها
در این کُره ی خاکی
تافته ی جدا بافته ای
لبخند بزن زن ِ من .....
بمون بگو چکار کنم،دنیا پر از درد و غمه / تموم زندگیم توئی،تو هم که اخمات تو همه!
نظر یادت نره
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند ، تماشای تو زیباست اگر بگذارند
به من عاشق مسکین به حقارت منگر ، دل ما وسعت دریاست اگر بگذارند . . .
امشب تا دم صبح
من مست و تو دیوانه
یا بیا ببوس مرا
یا بیا در اغوشم ببوسم تو را
شعرهایم را می گذارم
کمی هوا بخورند
تپش قلب گرفته اند
از بس
بوسیدم تو را
"بیچاره شعرهایم"
اگر مجبور باشم
انتخاب کنم
بین دوست داشتنت
یا نفس کشیدن !!!
از آخرین نفسم
استفاده می کنم تا بهت بگم
"دوستت دارم"
خوشبختی "من" پیدا کردن "تـــو" از میان همه ی ضمیرها بود!
همین برایم کافیست ،بماند که نداشتنت ماجرای دیگریست ..!!!
در مهربان تریین لحظه ها
برای مهربانیت
جوابی جز...
دوست داشتن ندارم!!!
برای روزهایی که بود
برای روزهایی که هست
برای روزهایی که خواهد بود؛
.
.
.
«تو اگر نبودی
جهانِ من
بی جفت میماند.»
هیچ وقت
کارهای سخت را
انجامَ ش نخواهم داد
"یکی ش"
"همین"
دوست نداشتن
توست
تـنـها خـط قـرمـز
بـیـن مـن و تـو
لـب هـای قـرمـز تـوسـت
نـمـیـتـوانـم
بـشـکـنـمـشـان
ولـی
مـی بـوسـمـشـان
لا ب ِ لای ِ ثانیه ها
بی وقفه
سهم ِ من
باش
سلام عزیزم
خوبی نفسم؟
یه مدت نبود
یه مدت خیلی زیاد
از عشقت ترسیده بودم
ترس از اینکه ناراحتت بکنم
ازت دور شدم با این فکر که برای هردومون خوبه
دریغ از اینکه منو نابود کرد
روحیمو
زندگیمو
منو برد سمت چیزایی که نمیخواستم
منو برد سمت دوستای که نمیخواستم
میخواستم جای خالیتو پر کنم
اما چیزی نبودی که به همین راحتی بشه جاتو پر کرد
هیچی هیچی
هرچی بود فقط تو بودی
خیلی تو این مدت اذیت شدم
و میدونم باید تاوان خطاهایی که و این مدت رو کردم بدم
اما از همین امشب شروع کردم به اصلاح اشتباهاتم
از همین امشب
و دلیل نیومدنم و مطلب برات نزاشتنم هم همین بود
میخواستم همون هادی تو بشم بعد بیام برات بنویسم
نمیخواستم برات دروغ بنویسم
عشق من خیلی دوست دارم
خیلی زیاد تر از اون چیزی که فکر کنی
نمیتونم ازت جدا بشم
از فکرت
از جسمت
از عشقت
نیمتونم ؛نمیتونم
در هر حالتی و هرجایی که بودم
فقط و فقط عشق تو بود که باهام بود
خیلی خواستم از خودم دورش کنم شاید شکنجه دوریت کم بشه
اما نشد
آره عزیز دلم تو فقط تو
کسی که همه دارو ندارمو براش فدا میکنم
کسی که در کنارش عاشق شدم و عاشقش موندم
خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــره دوست داررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررم
تورو خدا نظر بدید
روزی که لب ، بهترین شعر است
و
بوسه ، بهترین آهنگِ . . .
.
.
.
.
.
.
.
آن روز
ترانه ی "من و تو"
.
از همه ی ترانه ها شنیدنی تر میشود.
ای کسانی که نظر نمیدهین نفرین عامون بر شما باد
مردان شجاع فرصت می آفرینند و ترسوها منتظر فرصت می نشینند.
شانس ، دستش را به طرف انسان شجاع دراز می کند.
گاهي برخي از بركات خداوند با شكستن تمام شيشه ها وارد مي شوند.
خداوند وقتي بخواهد كسي را ديوانه كند تمام آرزوهاي آن شخص را برآورده ميكند...
می خوام روی تمام سنگ های دنیا بنویسم دلم واست تنگ شده
و
آرزو میکنم یکی از اون سنگ ها به سرت بخوره تا بفهمی دل تنگی چه دردی
گر هیچ مرا در دل تو جاست بگو گر هست بگو نیست بگو راست بگو
ای کسانی که نظر نمیدهین نفرین عامون بر شما باد
رسم زمونه : تو چشم میذاری من قایم میشم .........اما تو یکی دیگه رو پیدا میکنی
اي كاش عظمت در نگاهمان باشد نه در چيزي كه به آن مي نگريم.
مثل چشمه باش که مي جوشد نه مثل آب انبار که فقط آب را در خود نگه مي دارد.
يک نفر .....
یک جایی.....
تمام رویاهاش لبخند توست
و
زمانی که به تو فکر میکنه
احساس میکنه که زندگی واقعا با ارزشه
پس هرگاه احساس تنهایی کردی
این حقیقت رو به خاطر داشته باش یک نفر ..... یک جایی..... در حال فکر کردن به توست.
ای کسانی که نظر نمیدهین نفرین عامون بر شما باد
نظر یادتون نره
اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنی
حالا که عاشقت شدم تو اعتنا نمیکنی
دلتنگتر میشم ولی نشنیده میگیری منو
هنوز همه حال تو رو از من فقط میپرسنو
با این که با من نیستی دیوونه میشم از غمت
اصلاً نمیخوام بشنوم که اشتبا گرفتمت
داشتن تو کوتاه بود .. اما همونم کم نبود
گذشته بودم از همه .. هیچ کس به غیر تو نبود
حقیقتو میدونی و ازم دفاع نمیکنی
کنار تو میمیرم و تو اعتنا نمیکنی
مردم تو رو از چشم من امشب تماشا میکنن
فردا غریبهها منو پیش تو پیدا میکنن
کاش اتفاقی رد بشی از کوچههای دلخوری
به روم نیارم که چقدر میخوام که از پیشم نری
هر بار با شنیدن صدای تو آروم شدم
حتی واسهی رفتنت پیش همه محکوم شدم
كاش مي شد سرزمين عشق را در ميان گام ها تقسيم كرد
كاش مي شد با نگاه شاپرك عشق را بر آسمان تفهيم كرد
كاش مي شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز كرد
كاش مي شد با پري از برگ ياس تا طلوع سرخ گل پرواز كرد
كاش مي شد با نسيم شا مگاه برگ زرد ياس ها را رنگ كرد
كاش مي شد با خزان قلب ها مثل دشمن عاشقانه جنگ كرد
كاش مي شد در سكوت دشت شب ناله ي غمگين باران را شنيد
بعد ، دست قطره ها يش را گرفت تا بها ر آرزوها پر كشيد
كاش مي شد مثل يك حس لطيف لابه لاي آسمان پرنور شد
كاش مي شد چا در شب را كشيد از نقاب شوم ظلمت دور شد
كاش مي شد از ميا ن ژاله ها جرعه اي از مهر با ني را چشيد
در جواب خوبها جان هديه داد سختي و نا مهرباني را شنيد
مریم حیدرزاده
اگه :
2+2 = 4
H +2O = آب
ابر + رعد = باران
غم + چشم = اشک
تنهائی + تاریکی = من
عشق + مهر = تو
پس : من - تو = مرگ !
زیاد به ارتباطش فکر نکن ، به جمله آخر بچسب...
روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت
هر کس غصه ی اینکه چه میکرد نداشت
چشمه ی سادگی از لطف زمین می جوشید
خودمانیم زمین این همه نامرد نداشت ...
به یاد آشنایان آشنا باش
به پیوندی که بستیم با وفا باش
همیشه یاد تو در خاطرم هست
تو هم هر جا هستی یاد ما باش
چندی است که بیمار وفایت شده ام
در بستر غم چشم به راهت شده ام
این را تو بدان اگر بمیرم روزی
مسئول تویی که من فدایت شده ام
جز من اگرت عاشق و شیداست بگو
ور میل دلت به جانب ماست بگو
ور هیچ مرا در دل تو جاست بگو
گر هست بگو،نیست بگو،راست بگو...!
من عاشق آن دیده چشمان سیاهم
بیهوده چه گویم که پریشان نگاهم
گر مستی چشمان سیاه تو گناه است
من طالب آن مستی و خواهان گناهم
فریاد مردمان همه از دست دشمن است.....
فریاد من از دل نامهربان دوست
باز در کلبه ی عشق ، عکس تو مرا ابری کرد.
عکس تو خنده به لب داشت ولی اشک چشم مرا جاری کرد
بر خاک بخواب نازنین،تختی نیست.
آواره شدن ,حکایت سختی نیست.
از پاکی اشکهای خود فهمیدم ؛
لبخند همیشه راز خوشبختی نیست
دلم رفت و دگر جانی نمانده
به ابر دیده بارانی نمانده
ببین این حال و احوال خرابم
بجز درد و پریشانی نمانده
من به اندازه جشمان تو غمگین ماندم
و به اندازه هر برق نگاهت به نگاهی نگران،
تو به اندازه تمام تنهایی من شاد بمان
تکیه بر دیوار کردم خاک بر پشتم نشست
دوستی با هر که کردم عاقبت قلبم شکست
نمی ذارم تو رو از من بگیرن
حتی تو عالم عکس و نقاشی
روی پیشونی سر نوشتته
تو باید فقط مال خودم باشی
نمی ذارم که تو رو بدزدنت
جای تو فقط روی چشمای منه
توی فال من فقط اسم تو
کسی که چشاش مث تو روشنه
نمی ذارم اینهمه خاطرمون
پنهونی کنج یه خورجین بمونه
قسمت طالع تو سفر بشه
واسه من یه درد سنگین بمونه
..........
میگن بی گناه تا پای دار میره ولی بالای دار نمیره
ولی هیچکس به این فکر نکرده که :
تا پای دار رفتن برای یه بی گناه از صد بار بالای دار رفتن یه گناه کار زجرآور تره !!!
سوختم و آب شدم به پات
امروز و فردا نداره
خوشت میاد ببینی ، نه ؟
کشتن تماشا نداره
قهر می کنی ، ناز می کنی
ناز می کشم ، آشتی کنی
قصه که نیس ، حقیقته
دروغ و دعوا نداره
ضرب المثل دروغ می گه
نه ... دل به دل را نداره
عاشق و طردش می کنن
تو هیچ دلی جا نداره
دوره زمونه دوره ی حرفای عاشقانه نیست
صحبت پول و شهرته ، صحبتی از ترانه نیست
یه روز منو خواسته بودی ، یه روز خیلی خوب دور
امروز چه راحت نمی خوای ، من بد شدم بهانه نیست
..........
غریب است دوست داشتن
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد
و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده ؛
به بازیش میگیریم.
هر چه او عاشقتر ، ما سرخوشتر ،
هر چه او دل نازکتر ، ما بی رحم تر .
تقصیر از ما نیست ؛
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند.
مهربانی و صداقت تو درست به ظرافت گلبرگ های یک گل نوشکفته است
که برای یه پروانه خسته
بهترین جای رسیدن به آرامشه
خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من
ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت !
چشم های من خسته است
گاهی اشک ، گاهی انتظار
این سهم چشم های من است.....
دلم گرفته، اي دوست!...
دلم گرفته اي دوست! هواي گريه با من
گر از قفس گريزم، كجا روم، كجا من؟
كجا روم؟ كه راهي به گلشني ندانم
كه ديده برگشودم به كنج تنگنا، من
نه بستهام به كس دل، نه بسته دل به من كس
چو تخته پاره بر موج، رها، رها، رها، من
ز من هر آنكه او دور، چو دل به سينه نزديك
به من هر آنكه نزديك، ازو جدا، جدا، من!
نه چشم دل به سويي، نه باده در سبويي
كه تر كنم گلويي به ياد آشنا، من
ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه كاهد؟
كه گويدم به پاسخ كه زندهام چرا من؟
ستارهها نهفتم در آسمان ابري -
دلم گرفته اي دوست! هواي گريه با من...
سيمين بهبهاني
بیا عشقمون رو محکم به هم گره بزنیم و آرزو کنیم این گره هیچ وقت باز نشه ،
حتی با دندون روزگار .
سعی نکن بفهمی کدوم ستاره قشنگ تره ،
سعی کن بفهمی پیش کی قشنگ ترین ستاره ای .
زیباترین نقش زیبایی که دیدم رنگ چشماته
بهترین آهنگی که شنیدم صدای خنده هاته .
خداوندا نمی توانیم از تو چیزی بخواهیم که تو نیازهای ما را می دانی ،
بهترین درمان برای قلوب شکسته این است که دوباره بشکنند.
خداوندا به پیمان مقدس دوستی سوگند ،
بهترین درودهایم نثار آنانی باد که کاستی هایم را می بینند و باز دوستم دارند .
وقتي دلتنگ شدي
به ياد بيار کسي رو که خيلي دوست داره.
وقتي نااميد شدي
به ياد بيار کسي رو که تنها اميدش تويي.
وقتي پر از سکوت شدي
به ياد بيار کسي رو که به صدات محتاجه.
وقتي دلت خواست از غصه بشکنه
به ياد بيار کسي رو که توي دلت يه کلبه ساخته.
وقتي چشمات تهي از تصويرم شد
به ياد بيار کسي رو که حتي توي عکسش بهت لبخند ميزنه.
وقتي به انگشتات نگاه کردي
به ياد بيار کسي رو که دستاي ظريفش لاي انگشتات گم ميشد.
وقتي شونه هات خسته شد
به ياد بيار کسي رو که هق هق گريش اونها رو مي لرزوند.
دلاویزترین – فریدون مشیری
از دل افروزترین روز جهان ،
خاطره ای با من هست ،
به شما ارزانی :
سحری بود و هنوز ،
گوهر ماه به گیسوی شب آویخته بود .
گل یاس ،
عشق در جان هوا ریخته بود .
من به دیدار سحر می رفتم
نفسم با نفس یاس در آمیخته بود
می گشودم پر و می رفتم و می گفتم : « های !
بسرای ای دل شیدا ، بسرای .
این دل افروزترین روز جهان را بنگر !
تو دلاویزتزین شعر جهان را بسرای !
....................
ای كاش
كبوتری بودم تا با پرواز كردنم دلت را شاد كنم
اما افسوس
كه خداوند مرا حتی گل نیافرید كه برایت هدیه ای باشم.
اینك
در زیر آسمان صاف و نیلگون
و در میان صخره های بلند بهاری
آنچه را كه در دل شوریده است ،
احساس می كنم
و با زبان ساده و بی آلایش برایت می نویسم كه :
دوستت دارم
چگونه رود میرود به سمت بیکرانهها
که ابر گریه میکند برای رودخانهها
پرنده غافل است از اینکه تندباد میرسد
وگرنه باز هم بنا نمیشد آشیانهها
و اینچنین که اینهمه زِ عشق رنج میبرند
مرا غمِ تو میکِشد در آتش بهانهها
چراغ و چشمِ آسمان! ستارهها تو، ماه، تو
پس از تو تار میشود شبِ تمامِ خانهها
اگرچه زخم میزنی ولی ترا نوشتهاند
به روی صفحهی دلم خطوطِ تازیانهها
خلاصه بر درختِ دل تو باید آشیان کنی
وگرنه میسپارمش به دست موریانهها
بیتو اندیشیدهام کمتر به خیلی چیزها
میشوم بیاعتنا دیگر به خیلی چیزها
تا چه پیش آید برای من! نمیدانم هنوز...
دوری از تو میشود منجر به خیلی چیزها
غیرمعمولیست رفتار من و شک کرده است
ـ چند روزی میشود ـ مادر به خیلی چیزها
نامههایت، عکسهایت، خاطرات کهنهات
میزنند اینجا به روحم ضربه، خیلی چیزها
...
هیچ حرفی نیست، دارم کمکم عادت میکنم
من به این افکار زجرآور... به خیلی چیزها
میروم هرچند بعد از تو برایم هیچچیز...
بعدِ من اما تو راحتتر به خیلی چیزها...
به یک پلک تو میبخشم تمام روز و شبها را
که تسکین میدهد چشمت غم جانسوز تبها را
بخوان! با لهجهات حسّی عجیب و مشترک دارم
فضا را یکنفس پُر کن به هم نگذار لبها را
به دست آور دل من را چه کارت با دلِ مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحبها را
دلیلِ دلخوشیهایم! چه بُغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟ نمیفهمم سببها را
بیا اینبار شعرم را به آداب تو میگویم
که دارم یاد میگیرم زبان با ادبها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقبها را
بیا ای همنشین سرد پاییز
به آواهای شب هایم درآمیز
بیا ای رنگ مهتاب بلورین
تو شعری تازه در من برانگیز
عشق با نیم نگاهت ازلی ست
راز چشمان تو ضرب المثلی ست
ولی افسوس ترافیک دلت
مشکل جاده بین المللی ست
چند تکه آرزو ( مریم حیدر زاده )
كاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانه ها یادی كنیم
كاش بخشی از زمان خویش را
وقف قسمت كردن شادی كنیم
كاش وقتی آسمان بارانیست
از زلال چشم هایش تر شویم
وقت پاییز از هجوم دست باد
كاش مثل پونه ها پر پر شویم
كاش وقتی چشم هایی ابریند
به خود آییم و سپس كاری كنیم
از نگاه زرد گلدانهایمان
كاش با رغبت پرستاری كنیم
..............
آسمان جای عجیبیست نمی دانستیم
عاشقی کار غریبیست نمی دانستیم
عمر مدیون نفس نیست نمی دانستیم
عشق کار همه کس نیست نمیدانستیم
وقتي كسي رو دوست داري حاضري جون فداش كني
حاضري دنيا رو بدي فقط يك بار نگاهش كني
به خاطرش داد بزني به خاطرش دروغ بگي
رو همه چيز خط بكشي حتي رو برگه زندگي
وقتي كسي تو قلبته حاضري دنيا بد باشه
فقط اوني كه عشقته عاشقي رو بلد باشه
قيده تمومه دنيا رو به خاطره اون ميزني
خيلي چيزا رو ميشكني تا دله اونو نشكني
حاضري بگذري از دوستايه امروز و قديم
اما صداشو بشنوي شب از ميون دو تا سيم
حاضري قلبه تو باشه پيشه چشايه اون گرو
فقط خدا نكرده اون يك وقت بهت نگه برو
حاضري حرفه قانون رو ساده بزاري زير پات
به حرفه اون گوش بديو به حرفه قلبه با وفات
وقتي بشينه به دلت از همه دنيا ميگذري
تولد دوبارته اسمشو وقتي ميبري
حاضري جونت رو بدي ، يه خار تويه دستشم نره
حتي يه ذره گردو خاك مبادا تو چشاش بره
وقتي كسي تو قلبته يك چيزه قيمتي داري
ديگه به چشمات نمياد اگر كه ثروتي داري
نزار كه از دستت بره اين گنجه خيلي قيمتي
دلم گرفته آسمون نمیتونم گریه کنم
شکنجه میشم از خودم نمیتونم شکوه کنم
انگاری کوه غصه ها رو سینه من امده
آخ داره باورم میشه خنده به ما نیومده
دلم گرفته آسمون از خودتم خسته ترم
تو روزگار بی کسی یه عمر که دربدرم
حتی صدای نفسم میگه که توی قفسم
من واسه آتیش زدن یه کوله بار شب بسم
دلم گرفته آسمون یکم منو حوصله کن
نگو که از این روزگار یه خورده کمتر گله کن
منو به بازی میگیره عقربه های ساعتم
برگه تقویم میکنه لحظه به لحظه لعنتم
آهای زمین یه لحظه تو نفس نزن
نچرخ تا آروم بگیره یه آدم شکسته تن
آنکه چشمان تو را این همه زیبا می کرد
کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد
یا نمی داد به تو این همه زیبایی را
یا مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد !
عاقبت یک روز مغرب محو مشرق می شود
عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق می شود
شرط می بندم زمانی که نه زود است و نه دیر
مهربانی حاکم کل مناطق می شود
چیزی به هم بدهکار نیستیم، هر دو کم آوردیم!!
++ به لطف همه ی دوستان تعطیل شد!!
++ خداحافظ ...
غبطه می خورم ...
به " او "
که بیشتر از من
کنار تو نفس می کشد...!
دلشوره مرا نداشته باش !
اینجا هم اتاقی من حسرت توست ،
رنج میخورم ، اشک مینوشم ،
من خوبم ! میدانم با حسرتت چگونه تا کنم ،
فقط برای من بنویس :
" هنوز هم لبخند میزنی؟ "
ترسیدی از ستاره هایت کم شود که پس کشیدی دستت را؟
تعداد صفحات : 6